محل تبلیغات شما



در يکى از شهرهاى ايران، زن و مردى با هم عروسى کردند، يک سال و چند ماه از عروسى ايشان گذشت و خداوند کودک سه‌ماهه‌ای به آنها هدیه کرده بود. در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب هستند که ى تصميم مى گيرد از آن منزل سرقت کند. نيمه شب وارد اتاق مى شود، مى بيند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم نو است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قيمتى، طلا و نقره هست، خيلى خوشحال مى شود.
عشق من، روي کيک تولدت جايي براي شمع نيست. مانده ام هزار و صد و هشتاد و پنجمين شمع را کجا بگذارم؟!؟ حال عجيبي دارم. گاهي ميخندم و گاه گريه ميکنم. در جشن ميلادت، عجيب جاي خالي ات حس ميشود. خدايا بقيه غيبتش را بر ما ببخش. ميلادت مبارک مهربانترين پدر منبع: موسسه مصاف لینک کوتاه پست: https://masaf.ir/mahdiaran/post/31997
یک شخص جنگجوی قدرتمند نترس مشهوری بود به نام عبیدالله ابن‌حر جوعفی، کوفه زندگی می‌کرد، زیر سایه امیرالمؤمنین(ع) بود. وقتی شنید معاویه آمده صفین برای جنگ با ولی الله الاعظم، رفت در لشکر معاویه، خیلی هم تحویلش گرفتند. معاویه گفت: تو هم آمدی با من شرکت کنی علی را بکشی؟ گفت: بله. سه ماه جنگ با امیرالمؤمنین(ع) طول کشید، بعد که جنگ تمام شد به معاویه گفت: من دیگر نمی‌توانم کوفه برگردم، کوفه محل حکومت امیرالمؤمنین(ع) است، من کوفه نمی‌روم.
عبد صالح مرحوم حاج ابوالفضل صنوبری فرمود: در سال 1337 یا 1338 شمسی ، با تاکسی کار می کردم. به خیابان بوذرجمهوری غربی رسیدم. آن روز ، اتوبوس شرکت واحد نبود و مردم ، در صف ایستاده بودند. دیدم دو زن ، جلو آمدند : یکی بلند قد و یکی کوتاه قد. گفتند : یک نفر از ما می رود چهار راه لشکرو دیگری می رود خیابان آریانا (مالک اشتر فعلی) و هریک ، پنج ریال می دهیم. من هم قبول کردم. زن بلندقد ، پیاده شد و کرایه خود را داد.
نقل شده است که روزي حضرت تعدادي از كارگران فقير و كم درآمد را مشاهده كرد كه سفرة خود را پهن كردند تا غذا بخورند. در اين سفره چيزي به جز خرده‌های نان يافت نمي‌شد. كارگران نيز متوجّه حضور حضرت شدند. يكي از كارگران گفت: از غذا ميل نكنيد تا من حضرت را براي خوردن غذا دعوت كنم. آنان گفتند: مقام امام حسين(ع) بسيار عظيم است، آيا با اين مقام والا بر سر سفره ما حاضر مي‌شود؟ آن كارگر گفت: شما به خوبي ايشان را نمي‌شناسيد، حضرت انسان بسیار متواضعي است.
جابربن عبدالله انصارى مي‌گويد: روزى پيامبراسلام پس از نماز عصر با اصحاب و ياران نشسته بودند كه پيرمردى با لباس ‌هاى مندرس و در كمال ناتوانى كه نشان مي‌داد از راه دورى با گرسنگى آمده وارد شد. عرضه داشت مردى پريشان احوالم، مرا از برهنگى و گرسنگى نجات ده، رسول اسلام فرمود اكنون چيزى نزد من نيست ولى تو را به كسى راهنمائى مي‌كنم كه نيازمندى ‌هاى تو را برطرف كند، راهنماى به كار خير مانند كسى است كه آن كار خير را انجام داده است، من تو را به خانه‌اى مي‌فرستم كه
15توصیه‌ مهم از مرحوم دولابی برای سبک‌ زندگی استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل راذکر می‌کند که به ترتیب درذیل آورده شده است. به کزارش جام نیوز، استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل راذکر می‌کند که به ترتیب درذیل آورده شده است. 1.هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها